معنی روستایی در نزدیک قم

فرهنگ عمید

روستایی

مربوط به روستا: لباس روستایی،
از مردم روستا، دهاتی: مرد روستایی،
[مجاز] ساده‌لوح، احمق،


نزدیک

[مقابلِ دور] دارای فاصلۀ کم مکانی یا زمانی: راه نزدیک، لحظهٴ نزدیک،
[جمعِ نزدیکان] [مجاز] دارای رابطه در دوستی یا خویشاوندی: او از دوستان نزدیک من بود،
دارای شباهت تقریبی، دارای اختلاف جزئی: شکل‌ها نزدیک به هم بود،
(اسم) [مقابلِ دور] مکانی با فاصلۀ کم: از نزدیک آمده‌ام،
(قید) در مکانی با فاصلۀ کم: او نزدیک ایستاده بود،

لغت نامه دهخدا

روستایی

روستایی. (ص نسبی) باشنده ٔ ده یعنی دهقان. (آنندراج) (غیات اللغات). قروی. (مهذب الاسماء). اهل ده. (از فرهنگ شعوری). دهاتی و دهقان. (ناظم الاطباء). آنکه در روستا نشیند:
روستایی زمین چو کرد شیار
گشت عاجز که بود بس ناهار.
دقیقی.
طوطی بحدیث و قصه اندر شد
با مردم روستایی و شهری.
منوچهری.
برآن روستایی گره هر که بود
برآشفت و زیشان یکی را ربود.
(گرشاسب نامه).
گر شاه تویی ببخش و مستان
چیز از شهری و روستایی.
ناصرخسرو.
یکی روستایی ازهر را سلام کرد. (تاریخ سیستان).
روستایی گاودر آخر ببست
شیر آمد خورد و بر جایش نشست.
مولوی.
چو دشمن خر روستایی برد
ملک باج و ده یک چرا می خورد.
سعدی (بوستان).
یکی روستایی سقط شد خرش
علم کرد بر تاک بستان سرش.
سعدی (بوستان).
نه آن شوکت و پادشاهی بماند
نه آن ظلم بر روستایی بماند.
سعدی (بوستان).
بفریبد دلت بهرسخنی
روستایی و غرچه را مانی.
بدیعی.
خوش بباید بر آن امیر گریست
که بتدبیرروستایی زیست.
اوحدی.
- روستایی طبع، کسی که طبعش چون روستایی است. کنایه از تنگ نظری و خست طبع است: ابوالحسن عقیلی نام دارد و جاه و کفایت اما روستایی طبع است. (تاریخ بیهقی).
- روستایی گیرشدن، بحیل روستاییان دچار گشتن. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
حاکم بسخن روستایی گیرد اما رها نکند. (جامع التمثیل از امثال وحکم دهخدا).
روستایی اگر ولی بودی
خرس در کوه بوعلی بودی.
سعدی (از امثال و حکم دهخدا).
روستایی را بگذار تا خود گوید.
سنایی (از امثال و حکم دهخدا).
روستایی را حمام خوش آمد. (از امثال و حکم دهخدا)، این مثل را در محلی گویند که کسی بجایی و بکاری چنان مشغول شود که نخواهد که بهیچ وجه ترک آن کند یا از آنجا بیرون آید. (از آنندراج).
روستایی را عقل از پس میرسد. (از امثال و حکم دهخدا).
روستایی را که رو دادی کفش بالا می کند. (جامع التمثیل از امثال و حکم دهخدا).
روستایی رسوایی است، روستاییان بیشتر آبدهان و چغل باشند یا غالباً در کارها هلالوش و هایاهوی را دوست دارند. (امثال وحکم دهخدا).
روستایی عید دیده. (جامع التمثیل از امثال و حکم دهخدا).
روستایی وقتی گوزید گرد می نشیند، در مورد کسی گفته میشود که وقتی کار از کار گذشت تازه بفکر اصلاح یا خطای از دست رفته می افتد. (فرهنگ عوام).
عشق تو و سینه ٔ چو من کس
طاوس و سرای روستایی.
انوری (امثال و حکم دهخدا).
طمع روستایی بحرکت آمد. (امثال و حکم دهخدا).
گرهی را که یک روستایی زند صدشهری نتواند باز کرد، یعنی مردمان روستا بسیار گربز و محتالند. (از امثال و حکم دهخدا). || عوام و ارباب حرفه و فرومایگان. (لغت محلی شوشتر). || جمعیت مردمان خواه برای تماشا و خواه برای کاری. (لغت محلی شوشتر). || (حامص) دهقانی. (لغت محلی شوشتر). دهگانی. که بتازی دهقانی شود. (از شرفنامه ٔ منیری). باین معنی منسوب به روستا بمعنی دهقان است. رجوع بروستا شود. || زندگانی و تعیش در روستا. (ناظم الاطباء). و رجوع به روستا شود.


نزدیک

نزدیک. [ن َ] (حرف اضافه، ق) پهلوی: نزدیک (نزدیک)، از: نزد + یک (علامت نسبت)، نیز پهلوی: نزدیست، کردی: نزوک (نزدیک، قریب)، نزیک، نزیک، نزوک، نیز کردی: نک (نزدیک، پهلوی)، مخفف نزدک، بلوچی: نزیک، نزیخ، نزی، گیلکی: نزدیک، فریزندی و یرنی: نزیک، نطنزی: نزدیک، سمنانی: نکزیت و نزدیک، سرخه ای: نزدیک، شهمیرزادی: نزدیک. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). || عند. (آنندراج). نزدِ. (فرهنگ نظام). پیش ِ. برِ. نَزدِ. پهلوی ِ. در حضورِ. به حضورِ. به خدمت ِ:
ای ز همه مردمی تهی و تهک
مردم نزدیک تو چرا پاید.
بوشکور.
هزار زاره کنم نشنوند زاره ٔ من
به خلوت اندر نزدیک خویش زاره کنم.
دقیقی.
کمربسته آیند یکسر به راه
چه نزدیک دستان چه نزدیک شاه.
فردوسی.
نگه کن که تا کیستند آن سه تن
مر آن هر سه را آر نزدیک من.
فردوسی.
همه پهلوانان ابا موبدان
برفتند نزدیک شاه جهان.
فردوسی.
دویدم من از مهر نزدیک او
چنانچون بر خواهری خواهری.
منوچهری.
ششصدهزار درم داده که نزدیک پسر فرات باید رسانید. (تاریخ سیستان).من به خانه بازگشتم و محمد (ص) نزدیک جد خویش بماند. (تاریخ سیستان). نزدیک امیر رو و بگوی که به همه حال چیزی رفته است پوشیده از من. (تاریخ بیهقی ص 322).پس از نشاندن امیر محمد این دختر را نزدیک وی فرستادند به قلعت. (تاریخ بیهقی ص 249). ابوالفتح بستی... حق خدمت دارد نزدیک خداوند سخت بسیار. (تاریخ بیهقی).
چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت
نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت.
ناصرخسرو.
بهرام گور از برادر قیصر درخواست تا دستوری خواهد کی بهرام باز نزدیک منذر رود، دستوری یافت و نزدیک منذر رفت. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 75). باغبان نزدیک شاه آمد و گفت. (نوروزنامه).
دبیرخاص را نزدیک خود خواند
که بر کاغذ جواهر داند افشاند.
نظامی.
قرار آنچنان شد که نزدیک شاه
به دانش بود مرد را پایگاه.
نظامی.
چو زحمت دور شد نزدیک خواندش
ز نزدیکان خود برتر نشاندش.
نظامی.
بدادش سحر بوسه بر دست و پای
که نزدیک ما چند روزی بپای.
سعدی.
- به نزدیک ِ، به نزدِ. به پیش ِ. به سوی ِ. پیش ِ. برِ. نزدِ. عند. پهلوی ِ:
چو بشنید روئین پیران چو شیر
بیامد به نزدیک شاه دلیر.
فردوسی.
پرستنده رفت و خبر داد باز
بیامد به نزدیک سرو طراز.
فردوسی.
پس از کلبه برخاست مرد جوان
به نزدیک ارجاسب آمد دوان.
فردوسی.
رسیدم به نزدیک تو شعرگویان
چو نزدیک هارون صریعالغوانی.
منوچهری.
این ملطفه خود برداشت و به نزدیک آغاجی خادم برد. (تاریخ بیهقی ص 349). پیروز از وی بگریخت به نزدیک ملک هیاطله رفت. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 83). بطان... به نزدیک سنگ پشت آمدند. (کلیله و دمنه).
|| قریب. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نزد. متصل. هم جوار. (ناظم الاطباء). چیزی که از کسی یا چیزی فاصله ٔ کمی داشته باشد. (فرهنگ نظام). در نزدیکی. مقابل دور و بعید:
پس تبیری دید نزدیک درخت
هرگهی بانگی بجستی تند و سخت.
رودکی.
که نزدیک زابل به سه روزه راه
یکی کوه بد سر کشیده به ماه.
فردوسی.
تهمتن بیامد به سر بر کلاه
نشست از برتخت نزدیک شاه.
فردوسی.
- به نزدیک ِ، در کنارِ. در جوارِ. نزدیک به. به قرب ِ. به نزدیکی ِ:
توانگر به نزدیک زن خفته بود
زن از خواب شلپوی مردم شنود.
بوشکور.
و یک روز به نزدیک آن چهار دیوار برگذشت. (ترجمه ٔ طبری بلعمی).
بیامد دمان تا به نزدیک آب
سپه را به دیدار او بد شتاب.
فردوسی.
چو از دژ به نزدیک آتش رسید
شد از آب دیده رخش ناپدید.
فردوسی.
فراوانْش بستود و بنواختش
به نزدیک خود جایگه ساختش.
فردوسی.
- نزدیک چیزی یا جائی رسیدن، بدانجا رسیدن. به آن نزدیک شدن:
چو پیران و گرسیوز و شاه چین
رسیدند نزدیک شنگان زمین.
فردوسی.
برفتند با رستم پیلتن
رسیدند نزدیک آن رزم زن.
فردوسی.
بیامد چو نزدیک قیصر رسید
یکی کارجویش به ره بر بدید.
فردوسی.
- امثال:
نزدیک شتر مخواب خواب آشفته مبین.
|| حوالی ِ. اندکی به. اندکی مانده به: فرودآمدم و به درون میدان شدم تانزدیک چاشتگاه فراخ. (تاریخ بیهقی). || قریب ِ. در حدودِ. قریب به:
نوشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی.
فردوسی.
|| زی. سوی ِ. به. برِ:
بدیشان نمود آن سخنهای زشت
که نزدیک او شاه توران نبشت.
دقیقی.
چو این نامه آرند نزدیک تو
براندیشد آن رای تاریک تو.
فردوسی.
یکی نامه بنوشت نزدیک شاه
ز بدخواه و از مردم نیک خواه.
فردوسی.
پیامی فرستاد نزدیک شاه
که کردی فراوان ز لشکر تباه.
فردوسی.
و خبر نزدیک خالدبن عبداﷲ القشری برسید غمگین شد. (تاریخ سیستان).
یعنی ز من حصاربسته
نزدیک تو ای قفس شکسته.
نظامی.
- از (ز) نزدیک ِ، از نزدِ. از پیش ِ. از طرف ِ. از سوی ِ:
شبی تیره هنگام آرام و خواب
کس آمد ز نزدیک افراسیاب.
فردوسی.
تن تنها ز نزدیک غلامان
سوی آن مرغزار آمد شتابان.
نظامی.
- به نزدیک ِ، زی. به سوی ِ. به:
نبشتند پس نامه ٔ سودمند
به نزدیک هرمزد شاه بلند.
فردوسی.
پس آگاهی آمد سوی نیمروز
به نزدیک سالار گیتی فروز.
فردوسی.
چو شد حالش از بینوائی تباه
نوشت این حکایت به نزدیک شاه.
سعدی.
|| در نظرِ. پیش چشم ِ. در چشم ِ. به رای ِ. نزدِ. به عقیده ٔ. به سلیقه ٔ:
بدو گفت کاوس کز پیلتن
که را بیشتر آب نزدیک من.
فردوسی.
از او دان بزرگی از او دان شمار
بد و نیک نزدیک او آشکار.
فردوسی.
نمتک و بسد نزدیکشان یکی باشد
ازآنکه هر دو به گونه شبیه یکدگرند.
قریعالدهر.
از بس گل مجهول که در باغ بخندید
نزدیک همه کس گل معروف شد آخال.
فرخی.
نزدیک عاقلان عسل النحلم
و اندر گلوی جاهل غسلینم.
ناصرخسرو.
پس تو به وقت حاضر نزدیک مرد دانا
زآن رفته انتهائی وز مانده ابتدائی.
ناصرخسرو.
آنانکه فلانند و فلان رهبر ایشان
نزدیک حکیمان زدرِ عیب و هجااند.
ناصرخسرو.
صعبی تو و منکری گر این کار
نزدیک تو صعب نیست و منکر.
ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 94).
نزدیک کردگار مکرم
در پیش شهریار مقرب.
مسعودسعد.
بی یاد حق مباش که بی یادکردِ حق
نزدیک اهل عقل چه مردم چه استرنگ.
سوزنی.
اما نزدیک من آن است که موی او بسترند و روی او سیاه کنند. (سندبادنامه ص 330).
نزدیک من آن است که هر جرم و خطائی
کز صاحب وجه حَسَن آید حَسَن آید.
سعدی.
شکایت گفتن سعدی مگرباد است نزدیکت
که او چون رعد می نالد تو همچون برق می خندی.
سعدی.
- به نزدیک ِ، به نظرِ. به عقیده ِٔ. به رای ِ. در چشم ِ. به سلیقه ٔ:
جان و روان یکی است به نزدیک فیلسوف
ورچه ز راه نام دو آید روان و جان.
بوشکور.
نامه ای بنوشت از سلیمان به خویشتن که به نزدیک من درست شد که امیری از امیران امیه... بر دست وی شهرستان قسطنطنیه گشاده شود. (ترجمه ٔ طبری بلعمی).
دگر زادفرخ که نامی بدی
به نزدیک خسرو گرامی بدی.
فردوسی.
من بر خواجه روم تا دهدم سیم بسی
تا مرا نیز به نزدیک تو مقدار بود.
منوچهری.
اگر پیل زوری وگر شیرچنگ
به نزدیک من صلح بهتر که جنگ.
سعدی.
به نزدیک من شبرو راهزن
به از فاسق پارساپیرهن.
سعدی.
از آن بهتر به نزدیک خردمند
که فرزندان ناهموار زایند.
سعدی.
به نزدیک خردمندان به خفّت رای منسوب گردد. (گلستان).
- امثال:
نزدیک آتش پرست دوزخ به از بهشت. (آنندراج).
|| (اِ) زمان قریب. (ناظم الاطباء): چنانکه پیدا آمد در این نزدیک از احوال این پادشاه. (تاریخ بیهقی ص 393). || (ص) اندک.زمانی کم. زود: به مدتی نزدیک حملی وافر و مالی بسیار به خزانه ٔ معموره ٔ سلطان فرستاد. (تاریخ بیهقی ص 359). در مدتی نزدیک کار او به ثریا رسید. (تاریخ بیهقی ص 438). چون ابواسحاق به غزنه رسید به مدتی نزدیک سپری شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). || کم فاصله. مقابل دور و بعید: دیگر آنکه از پاریاب سوی اندخود رفتن نزدیک است، باید بسازد تا از پاریاب برود. (تاریخ بیهقی). || خویشاوند. قوم و خویش:
چنین یافت پاسخ ز فرزانگان
زخویشان نزدیک و بیگانگان.
فردوسی.
- نزدیکان، اقوام وخویشاوندان. اقربا:
بهترین یاران و نزدیکان همه
نزد او دارم همیشه اندمه.
رودکی.
|| مقرب: باید که جَلد باشی اندر کار که من آگاهم از طاعت و تو را نزدیک کنم و برکشم و نیکوئی فرمایم. (ترجمه ٔ طبری بلعمی).
به یزدان خردمندنزدیکتر
بداندیش را روز تاریکتر.
فردوسی.
هیچ خدمتکار به امیر محمود نزدیک تر از وی نبود. (تاریخ بیهقی). عبدوسی سخت نزدیک بود به میانه ٔ همه ٔ کارها درآمده. (تاریخ بیهقی).
- به نزدیک، مقرب. (یادداشت مؤلف): و تو را به نزدیک تر کسی از خاصگان خود گردانیدم. (تاریخ بیهقی).
هستی خورشید حسن لاجرم از وصل تو
هرکه به نزدیک تر از تو سیه روی تر.
خاقانی.
- نزدیکان، مقربان. خاصان: گوهرآیین خزینه دار وی از نزدیکان امیر بود آن روز ایستاده. (تاریخ بیهقی ص 130). نماز پیشین احمد دررسید و وی از نزدیکان و خاصگان سلطان مسعود بود. (تاریخ بیهقی). پادشاه... اقبال بر نزدیکان خود فرماید. (کلیله و دمنه). از جملگی لشکر و کافّه ٔ نزدیکان وی درگذشت. (کلیله و دمنه). روی به نزدیکان خویش آورد. (کلیله و دمنه).
|| قریب. حاضر. شاهد: خبر آن به دور و نزدیک رسید و دوست و دشمن بدانست. (تاریخ بیهقی).
و آگاه کن ای برادر از غدرش
دور و نزدیک و خاص و عامش را.
ناصرخسرو.
در جانی و ز انس و جانْت پرسم
نزدیکی و دور جات جویم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 305).
|| (اِ) قرابت. خویشی. همسایگی. (ناظم الاطباء). رجوع به نزدیکی شود.


قم

قم. [ق ُ] (اِخ) از شهرهای مشهور ایران است که بیشتر با کاشان از آن نام برده میشود. طول آن 50 درجه و 53 دقیقه و عرض آن 34 درجه و 38 دقیقه است و از سطح دریا 930 گز ارتفاع داردو بنابراین تقریباً 270 گز از شهر تهران پست تر است.این شهر در 147 کیلومتری جنوب تهران در محل انشعاب راههای شوسه ٔ تهران به اراک به اصفهان به کاشان واقعاست و مسافت آن با شهرهای مذکور به قرار زیر است:
قم به تهران 147 کیلومتر
" به اراک 136 " "
" به اصفهان 263 " "
" به کاشان 104 " "
راه آهن سرتاسری کشور از قم عبور میکند و ایستگاه مهم آن در قسمت شمالی رودخانه در کوی شهرنو واقع است. شهر قم معلوم نیست که ازچه وقت بصورت شهر در آمده است و آنچه مسلم است این که قرنها پیش از اسلام این شهر وجود داشته است، حتی مورخان قدیم بعضی از حکام را که در زمان پادشاهان باستانی ایران درقم حکومت کرده اند نام برده اند. فردوسی نیز درچند مورد نام قم را ذکر کرده است. گرچه به این نوشته ها از لحاظ تاریخی چندان اعتماد نیست اما توجه بمحل اصلی شهر قم که خرابه های آن اکنون در یک کیلومتری مشرق شهرمشاهده میگردد و همچنین از نام های قراء اطراف شهر ووضع زندگانی سکنه ٔ این قرای دیگر شکی باقی نمیماند در اینکه شهر قم برخلاف گفته ٔ یاقوت حموی جغرافیدان اسلامی از شهرهای مستحدثه ٔ دوره ٔ اسلامی نیست بلکه مدتها پیش از ظهور اسلام وجود داشته و از شهرهای آباد ایران بوده است. نام قم و توصیف زعفران آن در کتاب «خسرو کواذان وریذک » از آثار زمان ساسانی ذکر گردیده است. بعد از ظهور اسلام و توجه شیعه به این شهر در قبرستان قم که خارج شهر و طرف مغرب بوده عده ای از امامزادگان و علماء و محدثان مدفون گردیدند. در اواخر قرن دوم هجری حضرت فاطمه ٔ معصومه خواهر حضرت رضا امام هشتم که به قصد دیدار برادر خود به خراسان میرفت در شهرقم مریض گردید و در قم رحلت کرد و در قبرستان قم بخاک سپرده شد از آن وقت مردم بتدریج مساکن خود را به قبرستان نزدیک کردند تا به مدفن حضرت معصومه نزدیک باشند و از زیارت قبر وی برخوردار گردند از اینرو و در اثر مرور زمان ساختمانهای شهر در قسمتهای مشرق متروک ماند و مردم متوجه ٔ طرف غربی شدند شهر قم به سال 23 هَ. ق. به دست ابوموسی اشعری فتح شد و اسلام در آنجا نفوذ پیدا کرد و دیری نگذشت که مردم آن به مذهب تشیع گرویدند. بطوری که از تاریخ قم و نوشته ٔ جغرافی نویسان اسلامی برمی آید قم تا اواخر قرن دوم هجری تابعاصفهان بوده و حاکم مستقلی نداشته است. از زمان هارون الرشید این شهر از اصفهان جدا شد. امروز چند رشته از راههای اصلی و راه آهن سرتاسری کشور از قم میگذرد از این لحاظ قم دارای موقع و اهمیت خاصی است ولی باید دانست که در قرون اولیه ٔ هجری شهر قم در گوشه ای واقع بوده و خلفا و حکام نسبت به آن توجهی چندان نداشته اند. در زمان خلافت عباسی که بیشتر اوقات آل علی راتعقیب میکردند بسیاری از سادات به قم پناه آوردند واز همین موقع عقاید شیعه در اذهان ساکن قم رسوخ پیدا کرد و به تدریج یک شهر شیعه نشین شناخته شد. در اوایل قرن سوم هجری شهر قم به دو قسمت بزرگ مینجان و کوچک به نام کمندان تقسیم میشده در مینجان یکهزار خانه وجود داشته و در داخل آن دژ استواری متعلق بساکنان اصلی قم قرار داشته است. ساکنان شهر آمیخته ای از بنی مذحج و اشعریها و اقوام قدیم ایرانی بوده اند. راهها از قم به ری، اصفهان، کرج (در حدود نهاوند فعلی) و همدان عبور میکرده. خراج قم چهارمیلیون و پانصد هزار درهم بود. یاقوت که در قرن هفتم میزیسته در مراصد الاطلاع (ص 275) و معجم البلدان از قم چنین مینویسد، قم شهری است اسلامی که اثری از ایرانیان قدیم در آن نیست. در این شهر چاه هائیست که در سردی و خوشگواری آب آن در دنیا نظیر ندارد و گویند که گاه در تابستان یخ از آن چاهها بیرون می آید (؟) بناهای این شهر از آجر است. سردابهای قم در نهایت خوبی است بین قم و ری بیابان کویری است که در آن کاروانسراهایی بنا کرده اند. تمام اهل قم شیعه ٔ امامی هستند... اصطخری گوید قم شهری است که بارو ندارد و شهری پرنعمت است و آب آن از چاه هاست و در اصل با نمک آمیخته است. و در آنجا چاههای فراخ و بلند کنند سپس از بن آن تا بالای چاه بنا نهند پس چون زمستان آید سراسر آن آب بیابانها و بارانها را بدین چاهها سردهند و چون در تابستان از آن بکاربرند بسیار گوارا باشد و آب بستانهای ایشان با دلو است. بلاذری نویسد که چون ابوموسی اشعری از نهاوند به اهواز شد با احنف بن قیس به سال 23 هَ. ق. به قم آمد و پس از چند روز آن را بگشود و گفته اند احنف بن قیس را مأمور کرد و او به سال 23 هَ. ق. آنجا را فتح کرد و بعضی گویند قم بین اصفهان و ساوه و شهری بزرگ و زیباست و مردم آن همه شیعه ٔ امامی اند و آغاز شهر گشتن آن در ایام حجاج بن یوسف به سال 83 هَ. ق. بود. سپس یاقوت در این باره و وجه تسمیه ٔ قم شرحی نوشته است. رجوع به معجم البلدان ذیل کلمه ٔ قم شود. در حدودقرن هفتم که مغولان به ایران حمله کردند شهر قم نیز دستخوش قتل و غارت و تاراج آنان قرار گرفت و بصورت ویرانه ای درآمد. در قرن نهم هجری گویا شهر قم مختصر آبادی پیدا کرده و در عداد شهرهای متوسط درآمده است. خواندمیر نویسنده ٔ روضه الصفا که در اواخر تیموریان میزیسته چند شعر در وصف شهرهای معظم عراق و از جمله قم ذکر کرده است. در زمان صفویه، چون این خاندان نسبت به قم توجه مخصوصی داشتند این شهر رو به آبادی گذاشت و دارای ساختمانهای نسبتاً زیبا گردید و جمعیت آن به پنجاه هزار بالغ شد. پنج تن از این سلسله در قم به خاک سپرده شده اند:
1- شاه صفی نواده ٔ شاه عباس کبیر. 2- شاه عباس دوم. 3- شاه سلیمان. 4- شاه سلطان حسین. 5- شاه طهماسب دوم. در زمان فتنه ٔ افغانها باز قم رو به خرابی نهاد مخصوصاً مدتی که جمعی از سپاهیان افغانی این شهر را مقر خود قرار داده بودند فساد زیادی در آن راه یافت. پس از روی کار آمدن قاجاریه در زمان فتحعلی شاه مجدداً آبادی قم شروع گردید. لرد کرزن سیاستمدار انگلیسی در سفرنامه ٔ خود می نویسد (ترجمه ٔ جواهر کلام ج 1 ص 11): فتحعلی شاه در ایام جوانی نذر کرده بود که اگر به سلطنت برسد اولاً از قم مالیات نگیرد ثانیاً آن را آباد کند و پس از جلوس بشرط دوم وفا کرد و با آنکه به امساک شهرت داشت در کمال سخاوت در تعمیر و تزیین شهر قم کوشید...گنبد حضرت معصومه را با خشتهای مسین زراندود تزیین نمود و یک بیمارستان [مدرسه دارالشفا] و یک آموزشگاه روحانی و یک مهمانسرا در شهر قم باز کرد و برای خویش مقبره ای ساخت. قبر فتحعلیشاه ودو پسر و نواده اش محمد شاه در جوار مرقد حضرت معصومه است.... در زمان محمدشاه دوباره خرابی به قم راه یافته است، در جغرافیایی بنام «جهان نما» که در زمان این پادشاه نوشته شده قم را شهری مخروبه و از عمارت عاری معرفی کرده و جمعیت آن را 25 هزار تن نوشته است.در زمان ناصرالدین شاه گاهی از اوقات قم تیول زنان و شاهزاده ها بوده است و عوارض سنگین از مردم دریافت میکرده اند. از نوشته ٔ دکتر فوریه که اواخر سلطنت ناصرالدین شاه به قم رفته و عکسهایی از قم منتشر کرده چنین برمی آید که در آن زمان قم بارو و برج و دروازه ٔ باعظمت و مجللی داشته است. و آن شهر در وسط باغها و سبزه زارها واقع و عرض رودخانه ٔ قم فوق العاده زیاد بوده است. در همین زمان است که یکی از زیباترین بناها در قم شد و آن صحن نو و ایوان آینه ٔ حضرت معصومه است که ساختمان آن را میرزا ابراهیم امین السلطان شروع کرد و پسرش میرزاعلی اصغرخان اتابیک به انجام رسانید.شهر قم هر اندازه وسیعتر و پرجمعیت تر میشد اساس آن بحال خود باقی بود تا اوایل سلطنت رضاشاه از سال 1307 هَ. ش. ببعد کم کم وضع آن تغییر کرد. قبرستان رسمی که در پشت دیوار شمالی صحن نو تا مقابل مسجد امام داشت تسطیح شد و در دو طرف آن دو خیابان آستانه و ارم و در وسط باغی به نام باغ ملی احداث گردید سپس دروازه ای که روی پل رودخانه وصل به بازار وجود داشت و بازار متصل به آن را خراب کردند و تا انتهای میدان کهنه ادامه دادند و یک خیابان وسیع و طولانی شرقی - غربی بنام خیابان آذر احداث کردند و همچنین از مقابل دربزرگ مسجد امام بخشی از بازار نو و خانه ها برای ایجاد خیابانی بنام خیابان بهروز از میان رفت. از ساختمانهای جدید قم، دبیرستان حکیم نظامی، بیمارستان فاطمیه و سهامیه و نکویی، مسجد اعظم و مدرسه حجتیه را میتوان نام برد. و قسمتی از مسجد امام حسن و مسجد جامعو مسجد پنجه علی و چند بنا و مسجد دیگر جزء ابنیه ٔ قدیمی قم محسوب میشوند. از بناهای با عظمت قم صحن نو و ایوان آیینه ٔ حضرت معصومه است که در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه ساخته شده و دیگر سقف تیمچه ای است در بازار بنام تیمچه ٔ بزرگ که شاید کمتر بتوان برای آن نظیر پیدا کرد.
تاریخچه ٔ بنای گنبد و مرقد و صحن حضرت معصومه: پس از دفن آن حضرت پسران سعد اشعری سایبانی از بوریا بر روی مزار او ترتیب دادند. مدتی بعد زینب دختر حضرت جواد گنبدی بر روی قبر ساخت. در سال 431 هَ. ق. مرقد حضرت معصومه با خشتهای کاشی زیبا آراسته گردید و در سال 529 هَ. ق. شاه بیگم گنبد سابق را خراب و بجای آن گنبد باشکوهی بنا کرد. در سال 529 شاه اسماعیل صفوی ایوان شمالی را ساخت، در سال 1077 شاه صفی اول صحن زنانه را ساخت. شاه عباس ضریحی از فولاد سفید بر روی مرقد ترتیب داد. در سال 1218 فتحعلیشاه گنبد را طلا نمود و در سال 1236 مسجد بالا سر بنا شد. در سال 1275 ضریح فولادین شاه عباس را نقره کردند. در اواخر قرن سیزدهم هجری شالوده ٔ صحن جدید بوسیله ٔ آقا ابراهیم امین السلطان ریخته شد و ساختمان آن را پسرش علی اصغر اتابک به سال 1303 بپایان رسانید.
حوزه های علمیه و علوم و معارف قدیم در قم: از قرن اول هجری تاکنون شهر قم مرکز طلاب علوم دینی بوده است. عده ٔ بسیاری از علماء و محدثان نامی از این شهر برخاسته اند.از زمان صفویه در قم مدارس متعدد با موقوفات کافی احداث شد که همواره عده ای از طلاب علوم دینی در آنها مشغول تحصیل و تدریس بودند. در زمان قاجاریه نیز چند مدرسه در قم ساخته شد که هنوز دایر است. در زمان فتحعلیشاه میرزا ابوالقاسم قمی صاحب قوانین در قم حوزه ٔدرسی داشته و عده ای از علماء بزرگ از محضر وی استفاده میبرده اند. در سال 1340 هَ. ق. مرحوم حاج میرزا محمد فیض قمی (آیت اﷲ فیض) از اراک بقم مهاجرت کردندو با ورود دانشمندان و علماء دیگر به این شهرستان حوزه ٔ روحانیت فعلی بنیاد شد. در سال 1315 آیت اﷲ حایری در گذشت و حوزه ٔ قم بدست بزرگانی چون آیت اﷲ فیض، حجت و خوانساری نگاهداری شد. در سال 1364 هَ. ق. مرحوم حاج آقا حسین بروجردی طباطبائی از بروجرد بقم دعوت شد و با ورود ایشان بقم حوزه ٔ علمیه بیش از پیش رونق گرفت و روز بروز بر شماره ٔ طلاب افزوده میگشت چنانکه به پنج تا هفت هزار تن بالغ گردید. در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده: شهر قم پیش از فتنه ٔ امیرتیمور شهری معتبر و آباد بوده و در فتنه ٔ تیمور تقریباً با خاک یکسان شده و بعد از این وقایع بار دیگر رو به آبادی گذارده هنوز جانی نگرفته بود که با فتنه ٔ افغان روبرو شده و بنا بگفته سرجان ملکم قم در فتنه ٔ افغان بکلی خراب شده و اگر چه بعد از آن قدری آبادی یافت اما هنوز مثل خرابه ای وسیع به نظر میرسد. قدر یقین این است که قم پیش از آن دو فتنه از شهر فعلی معتبرتر، آبادتر و پرجمعیت تر بوده، لکن احصائیه ٔ صحیحی از آن دوره ها در دست نداریم. در سال 1286 هَ. ق. نفوس قم 24000 تن بوده و در سال 1304 هَ. ق. 35000 و اگر شماره نفوس قم را مطابق اوراق شناسنامه صادره ٔ آمار حساب نمائیم جمعیت شهر قم در سال 1316 هَ. ش. 55000 و تا آخر سال 1326 هَ. ش. پس از اضافه نمودن موالیدو کسر مردگان بالغ بر 83235 نفر است. ولی چون عده ٔ زیادی به تهران مهاجرت نموده اند بطور حقیقت بیش از 65هزار جمعیت ندارد.
خیابان ها و اماکن قم: در زمان رضاشاه پهلوی شهر قم نیز مثل سایر شهرهای کشور رو به آبادی نهاد و چندین خیابان شرقی و غربی و شمالی و جنوبی احداث گردید. از خیابان های جدید شهر قم یکی خیابان میدان کهنه است که از پل حضرتی شروع شده بخط مستقیم به میدان کهنه میرود. دوم خیابانهای شرقی و غربی آستانه و بهروز که در50 متری جنوب پل با خیابان میدان کهنه تلاقی میکند و تشکیل چهارراهی میدهد. سوم خیابان ارم موازی با خیابان آستانه از طرف خاور به خیابان میدان کهنه و از طرف باختر به جاده ٔ اصفهان منتهی میگردد. در قسمت شمالی رودخانه، کوی شهرنو خیابان هائی به ایستگاه راه آهن و جاده ٔ تهران اراک و نیز خیابان فرهنگ احداث گردیده است. در شهر قم در حدود 2160 باب مغازه، مسافرخانه، گاراژ و دکاکین اصناف مختلف وجود دارد. تعداد برخی از اصناف به قرار زیر است. گاراژ 16، مسافرخانه 40، مهمانخانه درجه یک 2، قهوه خانه 64، آهنگری 36، خیاطی 32، کفاشی 54، مکانیکی 4، شماره های تلفن شهری قم بالغ بر 252 شماره است. برق شهر فقط در شبها دایر است. کلیه ٔ ادارات ونمایندگی های وزارتخانه های کشور به استثنای پادگان نظامی در این شهر وجود دارد. 4 دبیرستان و 17 دبستان در شهر قم وجود دارد و بعلاوه در حدود 3000 طلبه در مدارسه فیضیه، دارالشفا و مدارس دیگر مشغول تحصیل علوم دینی می باشند. بیمارستان فاطمی از مؤسسات مهم شهرقم محسوب و در حدود 300 تختخواب آن مجاناً مخصوص اشخاص بی بضاعت است. از طرف بهداری قم شعبات متعدد درمانگاه در نقاط مختلفه شهر دایر می باشد. آب قم از رودخانه ٔ قم تأمین می گردد در قدیم این رودخانه بنام های گل افشان، انار بار، لعل رود، لعل بار نامیده می شده و سرچشمه آن ارتفاعات جنوبی گلپایگان است. آب رودخانه ٔ مذکور در قسمتهای علیا شیرین و در نزدیکی قم بواسطه ٔ جنس زمین کمی لب شور میشود. و در زمستان و بهار آب آن بسیار ولی در تابستان خیلی کم است. در شهر قم در حدود 45 الی 50 آب انبار بزرگ و عمومی وجود دارد که در زمستان آبگیری شده و در تابستان بمصرف میرسد. قدیمترین آب انبارهای شهر آب انبارهای سردارسید عرب، دارالشفا، میرزا ابوطالب، چهل اختران است.
وضع اقتصادی: موضوع مهمی که در وضع اقتصادی سکنه ٔ این شهر کاملاً دخیل است وجود مدفن حضرت معصومه بنت موسی بن جعفر علیهم السلام در این شهر است که زیارتگاه شیعیان محسوب میشود و در تمام مدت سال از نقاط مختلف کشور زوار به زیارت آمده پس از توقف چند روز مراجعت مینمایند. ورود زوار مخصوصاً در ماه های محرم، صفر ورمضان و سایر ایام سوگواری خیلی زیاد است بطوری که مسافرخانه بقیمت گزاف نمیتوان تهیه نمود، بعلاوه شهر قم در یک گره مواصلاتی قرار گرفته و عبور کامیون و اتوبوسهای شهرهای جنوب خاوری و جنوب باختری کشور از این شهر اجباری است، از طرفی شهر قم تنها مرکز بازرگانی دهستان های قنوات، قمرود، قهستان و خلیجستان محسوب میگردد.
محصولات: در قدیم الایام در شهر قم زراعتهای مفید و پرقیمتی وجود داشته که اکنون نشانی از آنها نیست از جمله زراعت زعفران که روزی مایه ٔ سرافرازی کشاورزان این شهر بوده و نیز بادام، زیره، انجیر سرخ در این شهرستان بخوبی بعمل می آمده و از اشجار درخت کاج در قم بسیار بوده و زینت افزای خیابان ها و بستان ها بوده است. محصولات فعلی شهر قم عبارت است از غلات، پنبه، انار، انجیر و مختصر میوه جات.
صنایع: درازمنه ٔ قدیم در قم صنایعی وجود داشته که برخی از آن ها تا همین اواخر بوده و قسمتی از آن ها از بین رفته است. از جمله در شهر قم کارخانه ٔ حریربافی وجود داشته که حریر آن فوق العاده ممتاز بوده است، همچنین سریرها و تختهای آن بخوبی مشهور بوده و چند کارخانه ٔ بلورسازی و شیشه گری دائر بوده که هرگونه اسباب چراغ، لامپ، غلیان و میوه خوری و شربت خوری و تنگ با کمال خوبی بیرون میداده است، کارخانه ٔ چینی سازی داشته که کاسه و قدح و بشقاب در آن میساخته اند، اما اکنون صنعتی که از صنعت دیگران در خوبی و ظرافت ممتاز باشد در شهرقم وجود ندارد مگر چند صنعت که مهم نیست از قبیل سوهان پزی، نمدمالی، کاشی سازی.
کارخانه: کارخانه ٔ مهم قم کارخانه ٔ تهیه ریسباف است که در انتهای باختری خیابان ارم واقع و در سال 1315 هَ. ش. تأسیس شده است، محصول آن در صورت 20 ساعت کار شبانه روز 400 بقچه ریسمان نمره 10 و 20 است. عده ٔ کارگران در مدت هشت ساعت کار در حدود 300 تن مرد و زن و بچه است.
خطوط تلگراف و تلفن: همان طور که قم در گره مواصلاتی راه های مهم واقع شده بهمین نسبت مرکز انشعاب خطوط ارتباطی است. بوسیله ٔ رشته های متعدد تلگراف و تلفن با تهران، اراک، اصفهان، محلات، خمین، نراق و کاشان مربوط است. پست این شهر با شهرهای مجاور با ماشین و به دهستانهای تابعه بوسیله ٔپیک سوار انجام میگیرد.
آثار تاریخی: درشهرقم ابنیه ٔ قدیمه که از چندین قرن پیش بنا شده بسیار است برای نمونه برخی از آنها را بطور خلاصه نام می بریم. 1- بنای گنبد مطهر حضرت معصومه که در سال 529هَ. ق. ساختمان شده و به تدریج بر بنای آن افزوده شده است. 2- گنبد علی بن جعفر در سال 702 هَ. ق. 3- گبند احمدبن قاسم در 20 محرم سال 708 هَ. ق. 4- گنبد حارث بن احمدبن زین العابدین که بخاک فرج معروف است در اوایل قرن هشتم هجری. 5- بنای امام زاده جعفر در 677 هَ. ق. 6- بنای امام زاده ابراهیم که پیش از 400 سال از تاریخ بنای آن می گذرد. 7- گنبد موسی مبرقع که تاریخ بنای آن پیش از قرن هفتم است. 8- بناهای باغ سبز مدفن سه برادران. تاریخ بنا 792 هَ. ق. 9- بنای آستانه ٔ زیدبن علی تاریخ 847 هَ. ق. 10- بنای گنبدچهل دختران در 935 هَ. ق. 11- بنای مسجد جامع از بناهای اواسط قرن هفتم هجری.
شهریارانی که در بقعه ٔ حضرت معصومه بخاک سپرده شده اند: 1- شاه صفی اول. 2- شاه عباس ثانی. 3- شاه سلیمان. 4- شاه سلطان حسین. 5- فتح علیشاه قاجار.
در کتاب راهنمای ایران، نشریه ٔ دائره ٔ جغرافیایی ستاد ارتش آمده است: جمعیت قم 80000 تن است.
بزرگان و معروفین محل: آیت اﷲ حاج آقاحسین قمی، میرزای قمی، آیت اﷲ آقای فیض، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 و «انجم فروزان » آقای عباس فیض و «قم را بشناسید» علی اصغر فقیهی و البلدان یعقوبی و معجم البلدان شود:
چو دﱡر گرچه در بحرگنجه گمم
ولی از قهستان شهرقمم.
نظامی.
- امثال:
قم بود و غنبید، آنهم امسال نبید (نبود).

قم. [ق َم م] (ع مص) روفتن خانه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || به لب خوردن علف. (منتهی الارب). || خوردن آنچه بر زمین است. (اقرب الموارد). || خوردن آنچه بر سفره است. || خشک شدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || آبستن کردن گشن ناقه را. (منتهی الارب).

فرهنگ فارسی هوشیار

نزدیک

پیش، در حضور، بخدمت، دسترس ‎ دلالت برقرب مکانی کندجنب پهلوی: نزدیک اونمیتوان رفت. ‎، نزدپیش: نزدیک استادشد. ‎، گاه دلالت برقرب زمانی کند: و نزدیک است که اوراازسراندیب آورده ام. ‎- 4 حدودقریب. توضیح درتداول عوام باین معنی جمع بسته شود: بهرام صدردرم راگرفت و آمد بیرون تانزدیکهای غروب گشت ودادوستدی نکرد، درنظربعقیده، (صفت) قریب مجاور مقابل دور: اعتدال بعدمیان حس و محسوس که نه نزدیک مفرط بودونه دوربافراط توضیح بهمین معنی گاه اسم (بجای صفت) قرارگیرد: دوران باخبرنزدیکندونزدیکان بی بصردور. ‎، خویش خویشاوندجمع:نزدیکان -8 مقرب جمع: نزدیکان. یاازنزدیک. ازقرب ازجوار: ازنزدیک رودعبورکرد، ازجانب: ازنزدیک سلطان یمین الدوله محمودمعروفی رسیدبا نامه ای. . . یابه نزدیک. ‎ نزدیک: چون به کرلان رسیدبه نزدیک رباط برسرچشمه ای نزول فرمود. ‎- 2 درنظربعقیده: وعدداین منزلهابه نزدیک هندوان بیست وهفت است ونزدیک تازیان بیست وهشت. یادرنزدیک. نزدیک:مادرعتبه روزی درنزدیک یزیدهرون شد. . . یانزدیک بودن. ‎- 1 مجاوربودن قریب بودن. ‎، مدتی کم لازم داشتن: ونزدیک آن بودکه درعرق غرق شود.


قم

برخیز نادرست نویسی گم گوم گومس نام پارسی شهر ((قم)) تازیان این شهر را ((قنب)) نامیده اند چنان که مولانا جلال الدین محمدبلخی گفته است: ز چه سنی است مروی ز چه افضی است قنبی ‎ روفتن خانه را، خشک گردیدن، خشک گرداندن (فعل امر حاضر از مصدر قیام) برخیزخ: چه شبها نشستم درین فکر گم که دهشت گرفت آستینم که: قم خ (بوستان)

فارسی به عربی

روستایی

ریفی، فلاح

معادل ابجد

روستایی در نزدیک قم

1122

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری